زندگی من"ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــارا"

زندگی من"ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــارا"

این وبومیسازم تاهمه خاطراتموتوش بذارم...
زندگی من"ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــارا"

زندگی من"ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــارا"

این وبومیسازم تاهمه خاطراتموتوش بذارم...

7

ســــــــ ـــــــــلام

خوبین؟؟

من برگشتم

قند عسلا و کاکل زریا

بازم نشستم جلونت


خوب دیروزچیکاراکردم؟؟؟


دیروز12.30بودکه مامان جونم زنگ زد...گف ساراکجایی پس چرانیومدی؟؟؟


گفتم مگه قراربودبیام اونجا؟؟


گف بله


پاشدم رفتم...

همین که رسیدم رفتم خوابیدم


بعدشم که بلندشدم ناهارخوردم.خخخخخخخخخخخخخخ:D


اخه من روزه نگرفتم...میدونم بایدبگیرم ولی نمیتونم دلیلشوهم بعدامیگم...


ساعت 5.30بلندشدم خوردم...


بعدشم بابیشکوم ساعت10اومددنبالم رفتیم خونه اونیکی مامان جونم کمی هم اونجا نشستیم ساعت11.30ازاونجادراومدیم...



تازه مامانم وخالم رفته بودن عذاداری که نزدیک خونه مابودموقع برگشت رفتم اونجا


بعدشم نصف شب2بوداومدیممممم خونه اخه بااوناصمیمی هستیم به همون دلیل زیادموندیم...


شبم خوابم نمیبرد...


اخرش خوابیدم...تازه بیدارشدمااااااا12.15


خوب حالاهم به نگین جونم اس دادم ببینم دراومدن یانه....؟؟

ولی انگاردراومدن به سلامتی...


خوب فعلا بای تاهای




                            




6

سلامــــــــــ

خوبین؟؟


صبح بخیرررررررررر

البته الان ظهرشده!!!ولی من تازه بیدارشدممممممممممم

خوب بیاین حالابگم دیروزچیکاراکردم؟؟؟

دیروز رفتیم خونه دایی بابام....


مهمونااونجابودن...اونارودیدیم...

بعدشم کلی حــــــ‌ ــــــــــال کردیمممممممممممممممممم....


خوب رفتیم که اونجاهمشون خواب بودنمابیدارشون کردیمکه خیلی بدشد...



تازه هنوزنگین جونم هم خواب بود...که اونابعدا بیدارشدن...کم کم که حوصلم ازسرمیرفت دیدم نگین اومد....

بعدش بابابزرگم گف بیاین بریم خونه ماشام اونجاباشیم گفتن نه...بعدش بابیشکوم رفت"البته منونگینم باخودش برد"

رفتیم وسایل ساندویچ خریدیم واومدیم...


بعدش داداشمم ازخونه برداشتیم...


رسیدیم خونه دایی بابام...که همه اونجابودن کمی نشستیم...بعدشم اقافرازتشریف اوردن"خواب بود"خخخخخخ:D

بعدشم شاموخوردیم ونشستیم...

که عموم هم اومداونوهم دیدم...



بازم نوبت خداحافظی بود


خداحافظی کردم واومدیم....ولی کلاخیلی حال داد...



جــــــ ـــــــــــــــای همتــــــــــ ـــــــــــــــون خـــــــــــــــ ـــــــــــــــالی....




فعلا بای تا های



5

سلاممممممممم

خوبین؟؟؟

امروزکلاس داشتم....تازه رسیدم...

خسته هستممممممممممم...دیشبم کلی کیف کردیم...


خوب صبرکنین بگم...

خوب ازاول اولش شروع میکنم....


دیروزمادربزرگم خونشون مهمونی بودماروهم دعوت کرده بودن منم کلاس داشتمبعدش ازکلاس ک اومدم زود رفتیم اونجا...


خیلـــــــــ حال داد..


یادتونه میگفتم دختردایی بابام اومده اوناروهم دعوت کرده بودن"یعنی مهمونی بخاطراونابود"

بعدش داشتیم ناهارمیخوردیم پسردایی بابام زنگ زدگفت شام میریم بیرون"اینم ی پسرداییشه همونی که عقدش بود...داداش اونه"


بابام ایناگفتن یعنی چه؟؟

ماتازه ایناروپیداکردیم نمیذاریم...!!!!!وکلی حرف که میخواییم بیشترببینیمشون و...


اخرش گفتن شماهم بیاین...یعنی ماخودمونو دعوت کردیم

بعدشم مادختراوخانوماوسایلاروجمع کردیم وشستیم!!راستش ازکارای خونه خوشم نمیاد


منومیتونی این جوری فرض کنی؟؟یا



نه نمیتونی چون خیلی بدم میاد...

خوب حالابریم...داشتم چی میگفتم؟؟

ها...


بابام من...ونگین جونمو...فرازجونمو...بردبیرون...کلی گشتیم ازاونجاهم رفتیم دنبال داداشم...

بعدشم که رسیدیم خونه کمی نگذشت مامیم اومدگف ببین ســـــــــ ــــــــارا...رویاچی برات خریده؟؟


واااااااااااااای یه تیشرت خوشمل


مرسی رویــــ‌‌ ــــــــــــاجونم...رفتم بوسیدمش


بعدش هم رفتیم پارک"ائل گلی"


خیلیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خوش گذشت....


اونجاهم همه بودن اون یکی دایی بابام وخانوادش وشبشم خالش اینااومدن...


منونگین جونم رفتیم گشتیم...

فرازجونم بارضارفت گشت...


بعدش شام رودرست کردن کمی اماخیلی کم کمکشون کردم...واقعازحمت شد...


راستش میخوامـــــــ ازیکی تشکرکنم....

دیشب ببخشیدکه میگم..w.cمیخواستم برم...دیدم همه مشغول خودشونن دیگه نخواستم مزاحمـــــــ کسی بشم...


دیدم حسین"امسال فک کنم میره دوم ابتدایی"بهش گفتم بامن بیاپتورونگه دارمن زودبرم بیام...؟؟

گف خودت برومنم گفتم باشه نیانخواستیم!!!

خودشم بدجوری سرم بودباپتومیگشتم


اخرش تنهایی رفتم پتوروهم اونجاروصندلی گذاشتم

خداییش کمی ترسیدممممممممم هم تاریک بود هم تنهـــــ ـــــــابودم


بعدش رفتم وقتی دراومدم دیدم پتونیس...!!!!!!!


یهودیدم فرازجونم اومده وپتودستش کمی هم ترسیدم یهویی دیدمش!!!!!!!!!!!


بعدشم که گفت دزداومده دزدیده؟؟؟خخخخخخخخخخ:D

خداییش خیلیـــــــــ پسرخوبیه....


اخه من هم نگین وخیلی دوس دارم هم اونو....


واقعادستش دردنکنه بازم یکی بودکه به فکرمون بوددستش دردنکنه...مر30


بعدشم که رفتیم...کمی نشستیم...ساعت12بودهنوزاونجابودیم..وسایلاروجمع کردیم...راه افتادیم....

کلا خیلی خوش گذشت...

بعدشم که نوبت خداحافظی بوددلم نمیخواست خداحافظی کنم اخه ازخداحافظی هابدم میاد

ولی خوب اونامیرن....جمعه راه میوفتن...به سلامتی ایشالابرن وبرسن...شایدببینمشون ولی معلوم نیس باز...



اینم ازدیروزم....


 

 همتون رو یه عـــــ×ــــالمه دوس دارم !!


  BoOOos....BoOOos



فعلا بای تاهای




4

سلام خوبین؟؟

خوشین؟؟



من که خوبممممممممممم

به به چه صبح زیبایی

صبح که چشاموبازکردم کیف کردم نمیدونم چرا؟؟

ولی حس خوبی داشتممممممممممممممم


خوب حالا یادم نرفته بگم...

دختردایی بابام که خونشون تهرون اومدن...

خوب حالابیایم اصل مطلب راستش من اوناروخیلی دوس دارم اخلاقاشون خیلی خوبن....


مخصوصانگین جونموخیلی دوس دارمممممم"دخترشونه"


===============

دیروزهم رفتیم خونه مامان جونم بعدش من بازم مثل همیشه گفتمممممم:حوصلم ازسررفت


پاشین بریم بیرون که رفتیم بیرون....

اونجاهم خیلی خوش گذشت جاتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــون خالی...


فعلاهمه حرفاموگفتم...پس:

بای تاهای

3

سلام خوبین؟؟؟؟

من توپه توپم...


امروزمهمونی داریمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به به...


فامیلای مامی میاد...البته خونه مانه!!خونه خالم مهمونی هستش...ولی چون همسایه بالایی ماهستش...خودمونی هس...


میترکونم...

حال میکنم...جای همتون خـــــــــــــــــــالی....

خوب اینم برنامه امروزم...